تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت سی و نهم :
***
صبح با دل پیچه ی بدی از خواب بیدار می شم.برای لحظه ای به خودم می پیچم و در نهایت بلند می شم تا به دستشویی برم.زیر لب می غرم«لعنت بهت دختر.آخه نصفه شب خامه می خورن».دولا به دستشویی می رم و تازه وقتی به اتاق بر می گردم می فهمم این پسر دراز که شبها کنارمن و پشت به من می خوابه نیست.من دوست دارم زندگی نرمالی داشته باشم با مردیکه آره خب زوری اومدم تو زندگیش اما فکر نمی کردم داوود تا این ح
فخری
00رمان عالیه بهتر از این نمیشه خسته نباشید نویسنده عزیز. کاش بقیهشم رایگان باز بشه🙏🏻🙏🏻❤❤